وبلاگ فرهنگی و مذهبی عصر ظهور

وبلاگ فرهنگی و مذهبی عصر ظهور
بایگانی

یکی از نشانه هایی که برای ظهور مهدی بیان می شود، قیام فردی به نام یا عنوان خراسانی است.

 این نام در منابع معتبر چندان یافت نمی شود و آن چه هست سخن از خراسان و پرچم های سیاهی است که از آن منطقه می آید. بنابراین، اگر مراد از خراسانی که در منابع متأخر شهرت یافته، شخصی با همین نام است، دو روایت بیشتر درباره ی او نرسیده و آن دو هم قابل اعتماد نیست و اگر مقصود، صاحب پرچم های سیاه یا کسی است که همراه اهل خراسان می آید او هم کسی جز ابومسلم خراسانی نیست که پرچم های سیاه بنی عباس را از خراسان به کوفه آورد و مقدمات تشکیل دولت عباسیان را فراهم نمود.

 در همین روایات، گاهی از صاحب پرچم های سیاه به هاشمی یا مردی از بنی هاشم تعبیر می شود و از آن جا که برخی او را خراسانی مشهور در علائم ظهور به حساب آورده اند، روایات مشتمل بر آن را نیز بررسی خواهیم نمود. اما آن چه درباره شخص خراسانی گفته می شود، شهرتی کاذب است و هر کتابی از او به عنوان نشانه ی ظهور نام می برد تنها به همان دو روایت استدلال کرده و یا به استناد کتابی غیر معتبر، مطالبی درباره خراسانی ساخته و پرداخته و بدون دلیل درباره ی آن قلم فرسایی کرده است.

از مجموع کتاب های متأخر و معاصری که از خراسانی یاد کرده اند، استفاده می شود که مؤلفان آنها این عنوان را از برخی روایات مربوط به خراسان یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج داده اند وگرنه در روایات علائم، چنین شهرتی وجود ندارد.

دو روایتی که درباره خراسانی وارد شده، این گونه است:

(84) ابن عقده از یحیی بن زکریا از یوسف بن کلیب از حسن بن علی بن ابی حمزه از سیف بن عمیره از ابوبکر حضرمی از امام باقر علیه السلام روایت می کند: بنی عباس حتما به حکومت خواهند رسید و آن گاه که حاکم شوند، اختلاف پیدا کنند و پراکندگی میان آنان ایجاد شود، خراسانی و سفیانی خروج خواهند کرد. یکی از شرق و دیگری از غرب، آن دو به سرعت سوی کوفه می آیند و بنی عباس را نابود می کنند و احدی از آنان را باقی نمی گذارند. (1)

نعمانی این روایت را در جای دیگر ضمن خبری طولانی به سند حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی از ابوبصیر از امام باقر علیه السلام آورده است؛ ولی در آن جا به جای بنی عباس، بنی فلان ذکر شده و در ادامه این جمله را اضافه دارد که: قیام سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه و در یک روز خواهد بود و پرچمی هدایت شده تر از یمانی نیست که به حق (یا به صاحب الزمان) دعوت می کند. (2)

 این ذیل در اثبات الرجعه - و به نقل از آن در الارشاد و الغیبه شیخ -هم آمده، ولی سند آن چنین است: ابن ابی عمیر از سیف بن عمیره از بکر بن محمد ازدی از امام صادق علیه السلام. (3) بنابراین، سیف بن عمیره بخش اول روایت را (که در کتاب نعمانی آمده) با یک واسطه از امام پنجم روایت کرده و بخش دوم آن را (که در اثبات الرجعه آمده) به یک واسطه از امام ششم نقل کرده است و نعمانی در روایت دیگری هر دو بخش را به ابوبصیر نسبت می دهد. در هر صورت، ما هر دو بخش را یک روایت به شمار می آوریم چنان که در الغیبه نعمانی وجود دارد. سند اثبات الرجعه صحیح، اما هر دو سند کتاب نعمانی ضعیف است؛ چون در هر دو، حسن بن علی بن ابی حمزه وجود دارد. احمد بن یوسف و یوسف بن کلیب نیز مجهول اند.

از نظر متن، روایت مشتمل بر مطالبی است که اعتماد به آن را از بین می برد. این مطالب عبارت اند از:

1. در بخش اول روایت بر حکومت بنی عباس تصریح شده و پیش تر گفته شد از مجموع روایات چنین بر نمی آید که بنی عباس بار دیگر به حکومت خواهند رسید و شخص از بنی امیه (سفیانی) آنان را نابود خواهد کرد، بلکه این مطلب مربوط به تاریخ اسلام است که ائمه معصومین علیهم السلام بنا به مصالحی آن را فرموده یا راویان فرقه های منحرف، آن مطالب را در کنار نشانه های ظهور به ائمه نسبت داده اند.

2. مطالعه روایت سه صفحه ای کتاب نعمانی که دو بخش مورد نظر ما در آن آمده است، کاملا نشان می دهد که موضوع مربوط به دوران معصومین است، چون در آن از بنی عباس و پرچم های سیاه و ندای ابلیس به قتل مظلومانه [عثمان ؟] و کشتار فراوان [توسط سفاح و عبدالله بن علی؟] سخن به میان آمده است.

3. این که خراسانی و یمانی و سفیانی در یک روز قیام کنند، با دیگر روایات تناقض دارد و این که سه حادثه مهم در یک روز اتفاق بیفتد، جای تأمل است.

4. در هیچ روایتی از این سه نفر (سفیانی، یمانی و خراسانی) در کنار هم یاد نشده است؛ به خصوص که خراسانی در دو روایت بیشتر نیامده و به نظر می رسد راوی یا راویان در نام او به اشتباه افتاده باشند.

5. طبق این روایت، خراسانی و سفیانی به سرعت (هم چون دو اسب مسابقه) سوی کوفه می آیند در صورتی که این تعبیر در روایات دیگر برای یمانی و سفیانی و یا سفیانی و مهدی آمده است. (4)

6. با توجه به حضور راویان واقفی در این روایت (علی بن ابی حمزه و پدرش ابوحمزه بطائنی و وهیب بن حفص) بعید نیست مقصود آنان از اختلاف بنی عباس نزاع امین و مأمون و مراد از سفیانی، علی بن عبدالله سفیانی و خراسانی هم رافع بن لیث باشد که هر سه حادثه هم زمان پس از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داده و واقفیه خواسته اند این موارد را نشانه برگشت آن حضرت و تأیید عقاید خود بدانند.

(85) امام صادق علیه السلام فرموده است: پیش از این امر پنج علامت وجود دارد: ندا، سفیانی، خراسانی، نفس زکیه و خسف در بیداء... .

متن و سند این خبر، در گفتار دوم (نفس زکیه) به شماره 35 گذشت و همان گونه که آن جا گفته شد، سند آن کاملا ضعیف است و هیچ اعتمادی به آن وجود ندارد. از لحاظ متن نیز به نظر می رسد خراسانی با کلمه دیگری اشتباه یا جابه جا شده باشد، زیرا در هیچ یک از روایاتی که علائم پنج گانه را ذکر می کند، (5) نامی از خراسانی نیست؛ یعنی این روایت بر خلاف آنها که از یمانی، عباسی یا قائم یاد می کنند، به خراسانی اشاره کرده است.

(86) علی بن احمد از عبیدالله بن موسی از عبدالله از ابراهیم بن عبیدالله از پدرش امام صادق علیه السلام نقل کرده است که امام حسین علیه السلام از پدرش پرسید: چه زمانی خداوند زمین را از ظالمان پاک می کند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: زمانی که خون حرامی ریخته شود. آن گاه مطالبی درباره بنی امیه و بنی عباس فرمود و ادامه داد:وقتی قیام کننده در خراسان حرکت کند و بر کوفان و ملتان (6) مسلط شود و از جزیره بنی کاوان (7) بگذرد و قیام کننده ای از ما در گیلان به پا خیزد... . (8)

این روایت از نظر متن، تصریحی به خراسانی ندارد ولی از آن جا که گاهی به آن استدلال می شود لازم است در این جا بررسی گردد. سند این خبر به جهت اشتمال بر راویان مجهول و غیر ثقه، ضعیف است.علی بن احمد بندنیجی توثیقی ندارد و اگر نظر ابن غضائری را بپذیریم درباره او گفته است: «پریشان گوست و به او توجه نمی شود. » (9)عبیدالله بن موسی علوی عباسی که در اسناد دیگری از کتاب نعمانی نیز قرار دارد شناخته شده نیست. عبدالله بن حماد انصاری توثیق صریحی ندارد و علامه درباره ی ابراهیم بن عبیدالله بن علاء می گوید: «من به تعدیلی درباره ی او برخورد نکردم و بنا به گفته ی ابن غضائری به روایت او اعتماد نمی کنم. » (10) پدر او هم مجهول است. بنابراین، از نظر سند حتی یک راوی موثق در آن وجود ندارد؛

 اما از نظر متن، علامه مجلسی در توضیح آن می گوید: «قائم به خراسان» هلاگو یا چنگیزخان و قیام کننده ی در گیلان، شاه اسماعیل صفوی است و قیام قائم لازم نیست بلافاصله و پس از اینها رخ دهد. (11) در کتاب دیگری احتمال داده شده که قیام کننده در خراسان ابومسلم خراسانی یا همان خراسانی نزدیک ظهور باشد. (12) اما به نظر می رسد مراد از گوینده ی خبر هیچ یک از این افراد نباشد، بلکه از آن جا که در آن سخن از بنی امیه و بنی عباس به میان آمده و از طرفی در خراسان و گیلان قیام های زیادی صورت گرفته، ممکن است این خبر را متوجه آن قیام ها مانند علویان دیلم یا خراسان نماییم. در هر صورت، قیام کننده در خراسان و گیلان هر که باشد با توجه به ضعف سند نمی توان آن را نشانه ظهور مهدی علیه السلام به شمار آورد.

آن چه گذشت، همه روایاتی بود که عنوان خراسانی در آن وجود دارد. اما پرسش این است که اگر درباره ی خراسانی همین چند روایت وجود دارد و آنها هم ضعیف یا مردودند، پس شهرت موجود درباره ی خراسانی از کجاست؟

به نظر می رسد، خراسانی عنوانی است که از روایات مربوط به خراسان و مشرق زمین و مردی که همراه اهل خراسان قیام می کند انتزاع شده و در واقع متأخران با استفاده از مضمون روایات، چنین عنوانی را جعل کرده اند. چنان که در معجم احادیث المهدی که منبعی برای کتب معاصر به شمار می رود بارها از خراسانی نام برده شده، اما به روایاتی ارجاع شده است که نامی از خراسانی و حتی مردی از خراسان در آنها نیست؛ مثلا در فهرست این کتاب می خوانیم: «روایتی که می گوید آمدن خراسانی و شعیب 72 ماه پیش از ظهور مهدی رخ می دهد... » (13)

 آن گاه به خبری از الفتن ابن حماد آدرس می دهد که: «تخرج رایه سوداء لبنی العباس ثم تخرج من خراسان اخری سوداء قلانسهم سود و ثیابهم بیض علی مقدمتهم رجل یقال له شعیب بن صالح... یکون بین خروجه و ان یسلم الامر للمهدی اثنان و سبعون شهرا». (14) مورد دیگری که در معجم از او به خراسانی تعبیر شده (15) مردی از ماوراءالنهر است: «یخرج رجل من وراء النهر یقال له الحارث... ». (16)در مجموع از این کتاب و کتاب عصرالظهور که در آن هم نام خراسانی زیاد آمده است استفاده می شود نویسنده آن دو، صاحب پرچم های سیاه خراسان را همان خراسانی دانسته و به روایاتی استناد شده است که اولا: به صراحت نامی از خراسان نبرده است. ثانیا: قابل قبول نیستند، زیرا منبع آنها الفتن نعیم بن حماد است و بسیاری از این روایات از معصوم صادر نشده اند. (17)

مرد هاشمی

شخص دیگری که در نشانه های ظهور به عنوان خراسانی از او یاد می شود، مردی از بنی هاشم است که در برخی روایات اهل سنت وجود دارد و گفته می شود از خراسان قیام خواهد کرد. با این که در احادیث از او به خراسانی تعبیر نشده، برای تکمیل بحث و از آن جا که برخی معاصران او را همان خراسانی دانسته اند، (18) لازم است روایات مربوط به آن را نیز بررسی کنیم.

(87) ولید و رشدین از ابن لهیعه از ابوقبیل از ابورومان از علی علیه السلام نقل می کند: سفیانی و پرچم های سیاه در منطقه اصطخر با هم روبه رو می شوند. در میان آنان (صاحبان پرچم های سیاه) جوانی از بنی هاشم هست که در دست راستش خال وجود دارد و جلودار او مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است. در آن رویداد کشتار بزرگی خواهد شد و آن گاه پرچم های سیاه آشکار می شود و لشکر سفیانی می گریزد و مردم به جست وجوی مهدی می روند. (19)

این روایت در چند باب از کتاب الفتن با همین سند تکرار شده است. البته در برخی به جای «جوانی از بنی هاشم»، «هاشمی» و به جای دست راست، کتف راست آمده (20) که ناشی از تصحیف دو کلمه «کف» و «کتف» است. گذشته از این که این حدیث در منابع شیعه وجود ندارد، راویان آن از نظر خود اهل سنت ضعیف هستند. (21) متن خبر هم به دلیل آن که سخن از رایات سود گفته و مقصود از آن، پرچم های سیاهی است که مقدمه حکومت بنی عباس را فراهم کرد، قابل قبول نیست.

(88) تیهرتی از معاویه بن صالح از شریح بن عبید و راشد بن سعد و ضمره بن حبیب و مشایخ آنان نقل می کند: سفیانی لشکر خود را به سمت مشرق و فارس گسیل می کند. اهل مشرق با آنها می جنگند و آن گاه که جنگ به درازا کشید با مردی از بنی هاشم که در آخرین نقطه شرق است بیعت می کنند. او با اهل خراسان قیام می کند و جلودار لشکرش مردی از موالی بنی تمیم است... سرانجام پیروزی با سفیانی است و هاشمی فرار می کند. (22)

این حدیث از نظر سند موقوف است و حجیت ندارد. از نظر متن نیز با روایاتی که پیروزی را از آن هاشمی می داند - از جمله خبر قبلی - تعارض دارد. به علاوه مضمون این خبر در جای دیگری همراه با ذکر بنی امیه و پرچم های سیاه خراسان آمده است (23) که احتمال جعل آن را بیشتر می کند؛ زیرا مقابله مردی از بنی امیه و مردی از بنی هاشم همراه با عنوان کردن پرچم های سیاه خراسان، از نظر تاریخی کاملا با نبرد بنی امیه و بنی عباس قابل تطبیق است. سفیانی در آن هم می تواند به سفیانی تاریخی که در آن دوران ظهور کرد تطبیق شود. به این نکته هم باید توجه داشت که مراد از بنی هاشم در بسیاری از روایات همان بنی عباس است؛ به خصوص که عباسیان برای انتساب خود به رسول خدا صلی الله علیه و اله گاه به جای عباس، هاشم را در نسب خود آورده اند، یعنی خود را به هاشم (جد عباس بن عبدالمطلب) نسبت داده اند تا نسب خود را با پیامبر و علی علیه السلام نزدیک تر کنند.

روایات دیگری درباره ی هاشمی وجود دارد که مضمون آنها کاملا شبیه دو نمونه ی بالا است. آن چه در همه این احادیث مشترک است خال دست یا کتف او، فرماندهی پرچم های سیاه، ظهور او از مشرق یا خراسان و مبارزه او با سفیانی است. در این روایات از موضوع مبهمی نیز سخن به میان آمده که مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است و هیچ رد پایی برای تطبیق او در تاریخ اسلام وجود ندارد، مگر آن که گفته شود تمیمیان آن را برای قبیله خود ساخته اند تا همانند یمانی ها، قحطانی ها و سفیانی ها و... موعودی داشته باشند.

از مجموع این روایات استفاده می شود که مردی از بنی هاشم، حتی اگر همان خراسانی باشد، نمی تواند جزو نشانه های واقعی ظهور به حساب آید و اگر نام مهدی هم کنار آن آمده است، جز تحریف یا جعل نیست. البته این که مراد از این شخص خراسانی یا هاشمی کیست نمی توان اظهار نظر قطعی نمود. شاید مقصود ابومسلم خراسانی است که هم به خراسانی شهرت دارد - چون به عنوان دعوت کننده برای بنی عباس از سوی آنان به خراسان رفت و از آن جا همراه لشکری به کوفه آمد و مقدمات تشکیل حکومت عباسی و سقوط امویان را فراهم کرد - و هم ادعای انتساب به بنی هاشم را داشته است. (24)

 و شاید حارث بن سریج است که پیش از ابومسلم علیه بنی امیه در خراسان قیام کرد و گفته اند ادعا داشت صاحب پرچم های سیاه است و کمیت اسدی در شعری خطاب به او می گوید: پرچم های سیاه را علیه گمراهی برافرازید؛ (25) به خصوص که در کتب ملاحم نیز روایتی درباره ی حارث که از ماوراء النهر قیام می کند ذکر شده است. (26)

به هر حال، خراسانی یا هاشمی هر که باشد بدان جهت که در روایات ضعیف و گاه مردود در منابعی غیر معتبر مانند الفتن ابن حماد همراه پرچم های سیاه و لشکر خراسان از او یاد شده - و گفتیم رایات سود هیچ ارتباطی به ظهور امام عصر علیه السلام ندارد بلکه مقصود ظهور عباسیان است - قابل اعتماد نیست.

1. «عن ابی جعفر علیه السلام: لابد ان یملک بنوالعباس فاذا ملکوا و اختلفوا و تشتت امرهم خرج علیهم الخراسانی و السفیانی هذا من المشرق و هذا من المغرب یستبقان الی الکوفه کفرسی رهان هذا من هیهنا و هذا من هیهنا حتی یکون هلاکهم علی ایدیهما اما انهما لا یبقون منهم احدا ابدا» (نعمانی، الغیبه، ص 267، باب 14،ح 18).

2. «خروج السفیانی و الیمانی و الخراسانی فی سنه واحده فی شهر واحد فی یوم واحد نظام کنظام الخرز... و لیس فی الرایات رایه اهدی من رایه الیمانی هی رایه هدی... » (همان، ص 264، باب 14، بخشی از ح 13).

3. مختصر اثبات الرجعه (چاپ شده: در مجله تراثنا، ش 15، ص 216)؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 375 و شیخ طوسی، الغیبه، ص 447.

4. «عن ابی عبدالله علیه السلام: الیمانی و السفیانی کفرسی رهان» (نعمانی، الغیبه، ص 317،ح 15) و «السفیانی و المهدی کفرسی رهان» (الفتن، ص 230، ح 907).

5. برای آگاهی از این روایات ر. ک: بحث نفس زکیه.

6. کوفان روستایی در هرات و ملتان در هند است (ر. ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 160 و 342، ذیل کوفان و مولتان).

7. بنی کاوان جزیره ای در خلیج فارس و تا قرن چهارم آباد بوده است (یاقت حموی، همان، ج 2، ص 57، ذیل جزیره ی کاوان).

8. «ان امیرالمؤمنین علیه السلام حدث عن اشیاء تکون بعده الی قیام فقال الحسین علیه السلام یا امیرالمؤمنین متی یطهر الله الارض من الظالمین فقال امیرالمؤمنین علیه السلام: لایطهر الله الارض من الظالمین حتی یسکف الدم الحرام. ثم ذکر امر بنی امیه و بنی العباس فی حدیث طویل ثم قال اذا قام القائم بخراسان و غلب علی ارض کوفان و الملتان و جاز جزیره بنی کاوان و قام قائم منا بجیلان و اجابته الآبر و الدیمان ظهرت لولدی رایات الترک متفرقات... » (نعمانی، الغیبه، ص 283، باب 14، ح 55).

9. رجال ابن غضائری، ص 82.

10. خلاصه الاقوال، ص 315.

11. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 236.

12. معجم احادیث المهدی، ج 3، ص 16.

13. همان، ج 2، ص 503.

14. پرچم سیاهی از بنی عباس آشکار می شود. سپس پرچم سیاه دیگری از خراسان بیرون می آید که صاحبان آن پرچم ها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند و جلودارشان مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است. قیام او تا واگذاری حکومت به مهدی 72 ماه طول می کشد (الفتن، ص 213، ح 851 و به نقل از آن: معجم احادیث المهدی، ج 1، ص 397).

15. «قد یکون الحارث المذکور فی بعض الروایات هو نفس الخراسانی» (معجم احادیث المهدی، ج 2، ص 502).

16. ابن منادی، الملاحم، ص 185 و به نقل از او: معجم احادیث المهدی، ج 1، ص 396 و الموسوعه فی احادیث المهدی، ص 217 به نقل از: سنن ابی داوود.

17. درباره ی این روایات ر. ک: معجم احادیث المهدی، ج 2، ص 503 و 504 و تطبیق کنید با روایات ج 1، ص 374 - 405. هم چنین ر. ک: همان، ج 1، ص 403 و ج 3، ص 16، 28، 270 و 477 و علی کورانی، عصر الظهور، ص 238 - 245 که در همه این موارد عنوان خراسانی از روایات انتزاع شده و به عبارتی برداشت مؤلف است.

18. ر. ک: معجم احادیث المهدی، ج 3، ص 270 و 477 و علی کورانی، عصر الظهور، ص 242.

19. «عن علی علیه السلام قال یلتقی السفیانی و الرایات السود فیهم شاب من بنی هاشم فی کفه الیسری خال و علی مقدمته رجل من بنی تمیم یقال له شعیب بن صالح بباب اصطخر فتکون بینهم ملحمه عظیمه فتظهر الرایات السود و تهرب خیل السفیانی فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه» (الفتن، ص 221، ح 870).

20. همان، ص 216، ح 863 و ص 218؛ ح 868 و معجم احادیث المهدی، ج 3، ص 77 و 78 به نقل از: الفتن و دیگران).

21. الموسوعه فی احادیث المهدی، ص 137.

22. «عن شریح... و مشایخهم قالوا یبعث السفیانی خیله و جنوده فیبلغ عامه الشرق من ارض خراسان و ارض فارس فیثور بهم اهل المشرق فیقاتلونهم و یکون بینهم وقعات فی غیر موضع فاذا طال علیهم قتالهم ایاه بایعوا رجلا من بنی هاشم و هو یومئذ فی آخر الشرق فیخرج باهل خراسان علی مقدمته رجل من بنی تمیم... ثم تکون الغلبه للسفیانی و یهرب الهاشمی» (الفتن، ص 221، ح 871؛ معجم احادیث المهدی

، ج 1، ص 402 و الموسوعه فی احادیث المهدی، ص 206).

23. الفتن، ص 218، ح 869.

24. یکی از اعتراض های منصور عباسی به ابومسلم این بود که چرا ادعا کرده فرزند سلیط بن عبدالله بن عباس است و ابومسلم آن را رد نکرده است (تاریخ طبری، ج 7، ص 491).

25. همان، ج 7، ص 100 و 331.

26. ابن منادی، الملاحم، ص 185 و معجم احادیث المهدی، ج 1، ص 394.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی